این فرشته مهربون مامانه که عاشقه پرنده هست
مامان جون هر وقت میریم خونه خاله البته خاله من مامان اونجا 6 تا فنچ هست تو قفس وقتی تو چشمات بهشون میافته به طرفشون حمله میکنی انگاری دلت میخواد بگیریشون یه جوری جیغ میکشی میخندی از خودت صدا در میاری که دیگه نگو بقیه هم از کارات به خنده میافتن تازه اگه بذاریمت پایین انگار که کسی دنبالت کرده باشه تند تند میری بسمتشون اها یادم رفت بهت بگم خاله سمیه (دختر خاله مامان) اسمتوگذاشت فنچ الانم که دارم برات مینویسم تازه از خواب بیدار شدی دار از سر و کول منو این لب تاب و موس بیچاره بالا و پایین میپری تا خراب کاری نکردی من برم ..........
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی